آخرین مطالب آرشيو وبلاگ
پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان
نم نم باران شیشه پنجره را باران شست از دل من اما چه کسی نقش تو را خواهد شست؟
شب تا سحر،من بودم و لالای باران اما نمیدانم چرا خوابم نمی برد! غوغای پندارم نمی مرد. غمگین و دلسرد، روحم،همه رنج، جانم،همه درد، آهنگ باران دیو اندوه مرا بیدار می کرد چشمان تبدارم نمی خفت. افسانه گوی ناودان،افسانه میگفت... چهار شنبه 25 / 9 / 1392برچسب:, :: 20:54 :: نويسنده : محیا .مبینا و آریانا
باران که می بارد :
جمعه 13 / 9 / 1392برچسب:, :: 16:18 :: نويسنده : محیا .مبینا و آریانا
نبار باران...................................عاشقانه اش نکن................................... منــــــــــــــــــــــــــــــــــــ و او ، مــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا نشدیـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـم !
جمعه 15 / 8 / 1392برچسب:, :: 17:17 :: نويسنده : محیا .مبینا و آریانا
همه باران را دوست دارند...، گاهی حتی عاشقانه.... اما من از باران،این اشک آسمان،تنفر دارم. من با تنهایی خود فقط میتوانم ، روی شیشه های بخارگرفته بنویسم: دلــــــــــــــــــــــتنگم. اما... اما امان از این قطره های آسمانی،زود پاکش میکنند؛یگانه احساسی که توانایی بیانش را دارم. دو شنبه 4 / 8 / 1392برچسب:, :: 19:51 :: نويسنده : محیا .مبینا و آریانا
جغرافیای کوچک من بازوان توست... ای کاش تنگ تر شود این سرزمین من..
پنج شنبه 2 / 8 / 1392برچسب:, :: 7:54 :: نويسنده : محیا .مبینا و آریانا
دوستی ایستادن زیر باران و خیس شدن با هم نیست.... دوستی آن است که یکی برای دیگری چتری شود و او هیچ وقت نفهمد چرا خیس نشده؟
جمعه 2 / 5 / 1392برچسب:نم نم باران,عشق,عاشقی,جملات زیبا,, :: 11:57 :: نويسنده : محیا .مبینا و آریانا
دچار کدامی ؟ آشنای قدیمی،غریبانه به باران چشم دوخته بود . هویتش در آب چروکیده شد. اما... کیست که نداند،ماهی دلش را به هلالش قرص کرده و بی قرار،مدام چشم هایش را جست و جو می کند. ماه دچار آبی شده،آبی دچار ماهی و ماهی دچار ماه...! روزگار غریبیست... باران تمام شده. اما رنگین کمان ، همچنان، با تفاهم رنگ ها درآغوش آسمان پابرجاست...
بنفشه محمدی چهار شنبه 27 / 3 / 1392برچسب:عشق و عاشقی,مشی و مشیانه,شعر زیبا, شعر عاشقانه, :: 12:46 :: نويسنده : محیا .مبینا و آریانا
چهار شنبه 7 / 12 / 1391برچسب:, :: 14:26 :: نويسنده : محیا .مبینا و آریانا
باران همیشه زیباست .اما این زیبایه همیشگی را مروارید های کوچکش به آن می بخشند. شنبه 10 / 11 / 1391برچسب:, :: 15:17 :: نويسنده : محیا .مبینا و آریانا
شاید قلبت آنقدر کوچک باشد که به چشم همه نیاید. اما ایمان دارم آنقدر پاک است که می توان تمام دنیا را در آن دید. یک شنبه 29 / 10 / 1391برچسب:, :: 14:15 :: نويسنده : محیا .مبینا و آریانا
گاهی حتی ریل زندگیمان هم بارانیست. اما ای کاش روی آن سر نخوریم. جمعه 13 / 10 / 1391برچسب:, :: 13:16 :: نويسنده : محیا .مبینا و آریانا
گاه باران هم خبیث می شود. گاه باران فاصله می سازد بین من و دوستانم،اما دوستانم این گونه دستانم را محکم تر نگاه می دارند و مرا رها نمی کنند . شنبه 12 / 10 / 1391برچسب:, :: 12:58 :: نويسنده : محیا .مبینا و آریانا
می شود؟ می شود در دل بارانیه تنهای من چنین خورشیدی طلوع کند؟ شنبه 12 / 10 / 1391برچسب:, :: 12:35 :: نويسنده : محیا .مبینا و آریانا
چه غریبانه باران زندگی لحظاتم را با خود برد. شنبه 12 / 10 / 1391برچسب:, :: 12:23 :: نويسنده : محیا .مبینا و آریانا
خاطرم نیست تو از بارانی یا که از نسل نسیم؟هر چه هستی هوایت گذرا نیست.... میخوام تو هوای بارونی به یادت باشم تا .... سه شنبه 19 / 9 / 1391برچسب:, :: 16:59 :: نويسنده : محیا .مبینا و آریانا
حسن باران این است...که زمینی است ولی اسمانی شده است...و به امداد زمین می اید. پنج شنبه 16 / 9 / 1391برچسب:, :: 15:57 :: نويسنده : محیا .مبینا و آریانا
میگن خدا ابر رو به گریه می اندازه تا گلی بخنده... پس هر وقت گریه کردی ناراحت نشو چون یکی شاده و داره میخنده... باران نمیشوم،که نگویی: با چه منتی خود را بر شیشه میکوبد تا پنجره را باز کنم و نیم نگاهی بیندازم. ابر میشوم،که از نگرانی یک روز بارانی،هر لحظه پنجره را بگشایی، و مرا در اسمان نگاه کنی... |